عجب روزی بود!!!!!!!
من که هم خوبم هم بد!
دیروز بچه ها رو بردن اردوی شاه عبدالعظیم!ولی من نرفتم چون نه حسش بود نه چیز جدیدی بود!ولی سمانه رفته بود برای همینم مجبور شدم تنهایی برم مدرسه:(
قبل از زنگ اول جلسه ی انجمن علمی زبان مدرسمون بود که عضواش کسایی هستن که(speaking)خوبی دارًن من و مروارید هم عضوش هستیم!به نظرم چیزه خوبیه چون هم برای خودمون خوبه هم به پیشرفت زبان بچه ها کمک میکنه!شرایط موندن توی این انجمن هم این هستش که ایده های جدید و خوبی برای یادگیری زبان ارائه کنیم.هر کی فعالیتش بیشتر باشه میشه عضو ثابت!
زنگ اول هم زبان داشتیم که به خیر و خوشی گذشت!
دو زنگ بعدی هم به دلیل شوری معلما تک زنگ شد!تک زنگ دوم که تاریخ داشتیم اول امتحان دادیم.مطمئنم که نمره ی کامل میگیرم چون همه رو درست نوشتم البته اگه ازم ایرادای الکی نگیره!بعد از امتحان هم درس سوم رو که نصفه مونده بود درس داد بعدش هم رفت پایین چون نهار نخورده بود گشنش بود رفت تا گشنگیش رو بر طرف کنه!
حالا میرسیم به قسمت مزخرف و اعصاب داغون کن!!!!!!
فاطمه چون یکی از بچه های پارسال که امسال مدرسش رو عوض کرده میخواست بیاد ما رو ببینه!
که صباغ دق و دلیش رو سرما خالی کرد!!!!کلا یه دعوای حسابی با باقری و صباغ راه انداختیم!آخه برگشتن گفتن که افراد متفرقه نباید بیان تو مدرسه!!!ومدرسه جای قرار مدار نیست!
اولا بانوی محترمه فاطمه افراد متفرقه نیست و بیشتر از تو یکی تو این مدرسه بوده!افراد متفرقه بچه های شما دوتاتن که هرروز هرروز با خودتون میاریدشون اینجا نگهداریشونم میذارید به عهده ی بعضی از بچه ها!اگه نمیتونید نگهشون دارید ببریدشون مهد!!!!!!!!!!
بعد هم تا حالا خودم به شخصه هزار بار رفتم تو مدرسه ها ی دیگه تا دوستم رو ببینم کسی هم کاری به کارمون نداشته!اصلا همین مدرسه ی خودمون از اول سال تا حالا غزاله و ندا هزار بار اومدن که دلشاد رو ببینن اون موقع ایرادی نداشت الان داره!!!!!!!!!!!
همین شد که روز شیرین دیروز تبدیل شد به یه روز بد و مزخرررررررررررررررررررررررررف!بعد از مدرسه هم چون سمانه نبود و باید تنها برمیگشتم خونه کلی دپرس شده بودم!اتفاقا یکی از بچه ها گفت میخوای چه جوری بری خونه!؟منم گفتم با اجازتون مثل سابق با خط 11 ولی تنها!که همون موقع بابا اومد دنبالم!انقدر خوشحال شدددددددددددددددددم که نگوووووووووووو!مثل خری که بهش تیتاب دادن!!!!!!!!
راستش دیروز میخواستم آپ کنم ولی نشد چون یکم کار داشتم!
امروز قراره با مروارید و محدثه بریم بیرون تا برای سالگرد ازدواج خواهرش کادو بخره و چون من سلیقم خوفه(چه خود خواه)میرم تا نظرات شایانم رو ارائه کنم!!!!!!!!!!
اگه شد شبم میام آپ میکنم ولی دیگه خبر نمیدم!
خوب دیگه من برم....
دوسمتون دارم تا آپ بهدی بدلود!!!!!!!!!!