سال آخر

سلام دوستاى گلم.خوبین؟ چه خبر از کارنامه ها و معدل ها؟من که سال سوم دبیرستان رو با معدل 17.58 به پایان رسوندم.بد نیست.2 هفته دیگه وارد پیش دانشگاهى میشم.اصلا باورم نمیشه که انقدر زود بزرگ شدم!واسه 1سال موبایل و اینترنت و مهمونى و تفریح تعطیل!سخته ولى مجبورم راستى اینم یادآورى کنم که 6 روز دیگه،یعنى 3 تیر،تولد عشقمه! :x الان حدود 1 ساله که عاشقش شدم  دوستون دارم،باى باى 

<3

27بهــمن..کنســـــــــرت!! 

چـــی بذارم خوب!!

سلام.وقعا هیچ اسمی به ذهنم نرسید بذارم واسه عنوان!بیخیالش مهم نیس 

وااای امروز فهمیدم کنسرت بعدی اسفــــنده!!1ماه دیگه باید صبر کنم..خیـــلی سخته آخه چجوری تحمل کنم تا الانم خیلی سخت بود

راستی امروز کارنامه دادن.بـــــــد نبود!الان اومدم خونه خالم (در رفتم از خونه!)با مامانم که حرف زدم راضی بود از نمره هام اما بابامو نمیدونم فعلا..!!!

امیدوارم شمام امتحاناتونو خوب داده باشین..فعلا خدافظ دوســــــتون دارم!!

+آهنگ وبم چطوره؟؟خودم که خیـــــلی دوسش دارم

یه روز خووووووووووووب!!

سلـــــــــام دوستام!!چطورین؟؟چه خبر؟؟امتحانا در چه حاله؟؟مال منکه امروز آخریش بود.در کل خوب بود امتحانام 

بچه ها دیروز بعد از 5ماه رفتم مدرسه قبلیم و دوستامو دیدم!!نمیدونین چقـــــــــــــــدر خوش گذشت!!شب قبلش از خوشحالی نتونستم بخوابم فقط 1ساعت و نیم خوابم برد!صبح رفتم مدرسه بچه ها امتحان زبان داشتن.حدودا 5دیقه وایسادم که دوستام دونه دونه اومدن پایین.همشونو بغل کردم دلم براشون تنگ شده بود.به هیچکسم نگفته بودم که میخوام برم.همه سورپریز شدن!ولی دل تو دلم نبود که زودتر دوستای صمیمیو ببینم!اولین نفر دنیز اومد پایین.تا دیدتم سریــع دوید اومد بغلم!وااای خدا چقـــــدر آروم شدم وفتی بغلش کردم!دلم کلــــی واسه بغلاش تنگ شده بود..یه 5دیقه ای تو بغل هم بودیم که بلاخره دل کندیم!!بعدش آیسودا اومد.تا منو دید و بغلش کردم ادای غش کردنو درآورد!  خیــلی خوشحال شده بود.بعدشم ستایش و همه ی دوستامو دیدم و رفتیم بیرون مدرسه و چندتا عکس خیـــلی باحال گرفتیم با هم.کادوی تولد دنیزو هم که 2ماه پیشم مونده بود دادم بهش!  یه ربعی با هم بودیم که سرویس دنیز اومد و مجبور شد بره  وقتی رفت دپرس شدم دیگه دلم نمیخواست بمونم اونجا!دوست داشتم برم خونه  ولی هنوز آیسودا و ستایش بودن.بعدشم ستایش رفت و با آیسودا رفتیم پاساژ نزدیک مدرسه و یه دور زدیم و حرف زدیم.ساعت 10هم مامانش اومد دنبالش و رفت..منم یه ربع بعدش رفتم خونه.خلاصــه که روز فووووووووووق العاده ای بود که کلـــــی برام خاطره شد مخصوصا اونجاهاش که همه از دیدنم تعجب کردن و خوشحال شدن!کاش بازم تکرار شه و دوباره بتونم برم ببینمشون  

هکر

بچه ها کسی هکر سراغ نداره؟؟اگه دارین معرفی کنین شدیدا نیاز دارم